روژمان دیوانیروژمان دیوانی، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

همه امید من

اولین مهمونی

١٦/١٠/٨٩ برای اولین بار بود که میرفتی مهمونی خونه مادربزرگ بابات رفتیم و خیلی بی طاقتی می کردی زیاد نموندیم ...
16 دی 1389

یک ماهگی

یه ماهه که شدی من و بابات خونه تنها بودیم یه کیک کوچیک خریدیم و سه نفری تولد یه ماهگی ات و جشن گرفتیم. ...
14 دی 1389

یه روز پر درد

89/10/7 روز خیلی بدی برای من بود وقتی یاد اون همه گریه می افتم کلی دلم میسوزه کاش این سنت هیچ وقت نبود چند روزی طول کشید تا جای بخیه هات خوب شد. یه روز گذشته و تو یه خواب عمیق هستی.   ...
7 دی 1389

روز اسم گذاری

مراسم اسم گذاریت89/9/23 و رستوران غروب برگزار کردیم (که همون روز اولین روزی بود که حموم رفتی با مادرم بردیمت حموم) که همه فامیلای درجه یک پدرت اونجا دعوت بودنو از طرف خودم چندان دعوتی نداشیم سعدالله نصیری که از خوانده های شهرمونه اذان و داد و اسمت و روژمان گذاشتیم تو مراسم اسم گذاریت همش خواب بودی و اصلا اذیتم نکردی.   ...
23 آذر 1389

روزی که به دنیا اومدی

چیزی به تولد یک سالگی ات نمونده و تو این مدت وبلاگ نساختم و قصد دارم کل وقایع مهم این یک سال و خلاصه وار وارد کنم و به امید خدا بعد از اون مطالبم به روز باشه  روز 18 فروردین 89 بود که بی بی چکم مثبت شد ساعت 6.5 صبح اصلا باورم نمیشد با یه شور و شوق دیگه ای سر کار رفتم آزمایشگاه هم رفتم که همون روز جواب آزمایش و هم گرفتم که گفتن مثبت از به دنیا اومدنت بگم از صبح روز 89/9/14 که بیدار شده بودم بی حالی و درد همراهم بود خونه پدرم بودم چند بار به مامانم گفتم که بریم بیمارستان و جدی نمیگرفت تا اینکه خونه برگشتم نوبت دکتر گرفتم واسه سونوگرافی گفتم شاید مشکلی پیش اومده باشه با پدرت که خواستم برم سونو تو راه تصادف کردیم و به مادرم زن...
18 آذر 1389